هلال زینب …

آبان 28, 1392
11 بازدید

صبح روز یازدهم ،‌لشگر عمر بن سعد لعنت الله علیهما اسرا را از کربلا حرکت داده و نزدیک عصر و یا غروب آفتاب به دروازه ی کوفه رسید. دستور داد کاروان اسرا را پشت دروازه ی کوفه نگه داشتند . سپس پیکی را به نزد عبید الله ملعون فرستاده و گفت : همنیک با اسرا […]

صبح روز یازدهم ،‌لشگر عمر بن سعد لعنت الله علیهما اسرا را از کربلا حرکت داده و نزدیک عصر و یا غروب آفتاب به دروازه ی کوفه رسید.
دستور داد کاروان اسرا را پشت دروازه ی کوفه نگه داشتند .
سپس پیکی را به نزد عبید الله ملعون فرستاده و گفت :

همنیک با اسرا بر دروازه ی کوفه آماده ایم .
امر امیر مطاع است .
چه کنیم ؟!

عبید الله دستور داد طبالان و نوازنده ها در شهر شروع به نواختن کنند
سپس به خولی دستور داد که سر امام حسین را که نزد خود داشت به نی کرده و به  استقبال کاروان برده تا روحیه ی ایشان را بیش از پیش تضعیف نماید.
سپس بدین وضع کاروان اسراء را به شهر وارد کردند .
چون نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها به سر بریده ی برادر افتاد ابیاتی بدین مضمون را انشاد فرمودند :

اخى يا هلالا غاب بعد طلوعه فمن فقده اضحى نهارى كليلتى

برادرم، اى هلال من كه در روز عاشوراء غروب كردى و از پيش چشمم پنهان شدى از وقتى كه رفتى روز من به شب تار مبدل شده است.

اخى يا اخى اى المصائب اشتكى فراقك ام هتكى و زلى و غربتى

برادرم، از كدام مصيبت‏هاى تو شكايت كنم؟ از فراق چون تو برادرى يا از دريده شدن پرده حرمت خود يا از ذلت و غربتم گله نمايم.

اخى ليت هذا النجر كان بمنحرى و يا ليت هذا السهم كان بمهجتى

كاش شمر مرا در عوض تو نحر كرده بود و كاش آن تير و نيزه‏ها به قلب من مى‏خورد.

اخى بلغ المختار طه سلامنا و قل ام كلثوم بكرب و محنة

برادر جان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را از حال زار خواهرت كلثوم خبردار كن و بگو خواهرانم ميان محنت و مصيبت مانده و بعد پدرم حيدر كرار را از حال دخترانش مطلع كن و بگو:

اخى بلغ الكرار عنى تحية و قل زينب اضجت تساق بذلة

برادر جان سلام و تهنيت من را به پدرم حيدر كرار برسان و بگو دخترت زينب را با خوارى و زارى و ذلت به شهرها مى‏برند.

پی نوشت : برخی می گویند پس از سرودن این ابیات حضرت زینب سلام الله علیها سر خود را به چوبه ی محمل کوبیدند.
برخی دیگر هم  می گویند : پس از اینکه این ابیات سوزناک از جانب حضرت زینب سلام الله علیها سروده شد ،‌فردی از لشگر دشمن که دید شهرکوفه آبستن حادثه ی قیام است برای ساکت کردن ایشان در حالیکه پشت سر ایشان راه می رفت با دست محکم سر ایشان را به چوبه ی محمل کوبید !

برچسب‌ها:, , , , , ,