ازدواج حضرت شهربانو با امام حسین علیه السلام

ازدواج حضرت شهربانو با امام حسین علیه السلام
مهر 18, 1402
36 بازدید

همانطور که نوشته های قبل ( + ) اشاره کرده ایم حضرت شهربانو سلام الله علیها در ایام خلافت یکی از خلفاء ( عمر بن خطاب یا عثمان بن عفان ) به اسارت مسلمین درآمدند.بنا بر آنچه در تواریخ معروف ذکر شده است دو دختر از دختران یزجرد سوم ( که بعدا توسط حضرت علی […]

همانطور که نوشته های قبل ( + ) اشاره کرده ایم حضرت شهربانو سلام الله علیها در ایام خلافت یکی از خلفاء ( عمر بن خطاب یا عثمان بن عفان ) به اسارت مسلمین درآمدند.بنا بر آنچه در تواریخ معروف ذکر شده است دو دختر از دختران یزجرد سوم ( که بعدا توسط حضرت علی علیه السلام شهربانو و مروارید نامگذاری شدند) نیز در بین اسرا بودند .شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به نقل از امام رضا علیه السلام به این مطلب اشاره کرده و شیخ مفید و علامه ی مجلسی رحمهما الله نیز قول ایشان را پسندیده اند.(1)

برخی منابع تاریخی و دینی جزئیات ورود ایشان به مدینه و ازدواج ایشان با امام حسین علیه السلام را به شرح ذیل بیان می کنند که گوشه ای از آن از نظرتان خواهد گذشت .

کافی در جلد یک اصول خود صفحه 467 می نویسد :

هنگامی که او را به مسجدالنبی صلی الله علیه وآله و سلم وارد کردند در و دیوار مسجد با نور جمالش منوّر گردید

قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح می نویسد :

خلیفۀ غاصب خواست جمالش را ببیند ، او امتناع کرد و حجاب ایرانی خودش را پاس داشت و به جد خود نفرین کرد که اگر نامۀ پیامبر را پاره نمی کرد ، او به اسارت نمی رفت . خلیفه خشمگین شد و به سویش حرکت کرد و گفت : به من فحش می دهی ؟
مولای متقیان علیه السلام فرمود : تو زبان فارس را نمی دانی ، او به جد خود نفرین کرد . خلیفه گفت : چه کسی خریدار اوست ؟
مولای متقیان علیه السلام فرمود: تو چنین حقّی نداری ، شاهزادگان را کسی نمی‌تواند بفروشد ، اگر چه کافر باشند . او را آزاد بگذار ، تا کسی را از مسلمانان برگزیند و با وی ازدواج کند ، و مهریّه اش را از سهم بیت المال پرداخت کن .(2)

که با این فرمایش مولای متقیان ، خلیفه از قصد خود منصرف شده و به حضرت علی علیه السلام می گوید که این زنِ اسیر مختار است که از بین مسلمین فردی را انتخاب نماید .
سپس حضرت علی علیه السلام فرمودند :

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرموده است :اكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ ؛گرامی های هر قومی را گرامی بدارید .اینها عده ای هستند که به اسلام روی آورده اند و از آنها برای من ذریّه ای خواهد بود . سپس فرمودند : من خدا را شاهد می گیرم ، شما نیز شاهد باشید که من سهم خود را از اینها آزاد کردم برای خدا .گفتند : ما نیز سهم خود را به شما هبه کردیم .

فرمود : خدایا ! گواه باش که من سهم آنها را نیز در راه تو آزاد کردم . آنگاه انصار و مهاجران گفتند : که ما نیز سهم خود را به شما هبه کردیم .عرضه داشت : بار خدایا ! گواه باش که من هبۀ آنها را قبول کردم و همۀ اینها را در راه تو آزاد کردم(3)

پس از آنکه حضرت شهربانو و خواهرش در راه خدا آزاد شدند عده ای برای ازدواج با ایشان اعلام آمادگی کردند . حضرت علی علیه السلام فرمودند : این ها را نمی توان مجبور کرد ، باید با اختیار خود تصمیم بگیرند . آنگاه عده ای از حضرت علی علیه السلام خواستند که از او نظرش را بپرسد و ببیند که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر ؟
حضرت از او پرسیدند و حضرت شهربانو ساکت شد .حضرت امیر فرمودند که سکوت وی علامت رضایت ش می باشد . فقط مانده است که چه کسی را برگزیند .

امیرالمومنین از ایشان نظرش را برای انتخاب همسر پرسیده و شهربانو به زبان فارسی امام حسین علیه السلام را برگزید و امیرمؤمنان را به عنوان ولیّ خود اعلام کرد .
حضرت علی علیه السلام به همراه حذیفه یکی به نیابت داماد و دیگری به نیابت عروس خطبه ی عقد را جاری کردند.سپس حضرت علی علیه السلام ایشان را شهربانو نام نهاده و برای خواهرش نام مروارید را برگزیدند.(4)

حضرت علی علیه السلام بعد از جاری شدن خطبه ی عقد و تزویج جناب شهربانو به آقا اباعبدالله الحسین ، به فرزندشان امام حسین علیه السلام فرمودند :

احْتَفِظْ بِهَا وَ أَحْسِنْ إِلَيْهَا فَسَتَلِدُ لَكَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فِي زَمَانِهِ بَعْدَكَ وَ هِيَ أُمُّ الْأَوْصِيَاءِ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ ؛
او را محافظت کن ، به او نیکی کن ، که به زودی بهترین انسان روی زمین را به دنیا می آورد ، که در زمان خود بهترین مردمان بعد از تو خواهد بود . او مادر اوصیاء می باشد (5)

سپس حضرت شهربانو شرح اسلام آوردن خویش قبل از اسیر شدن را بدین شرح بیان می نماید :

پیش از آن که سپاه مسلمانان بیاید ، شبی در عالم رؤیا دیدم که پیامبر وارد خانۀ ما شدند و (همسرم) حسین در کنارش نشستند.پیامبر مرا برای ایشان خواستگاری کرد و مرا به ایشان تزویج کرد . از خواب بیدار شدم ، همه اش در آن رابطه می اندیشیدم ، تا شب بعد فاطمه دختر پیامبر را در عالم رؤیا دیدم ، اسلام را به من عرضه کرد ، پس من به راهنمایی ایشان مسلمان شدم . آنگاه به من فرمود : به زودی مسلمانان بر شما غلبه می‌کنند و تو به آسانی به فرزندم حسین می رسی و از کسی آسیبی به تو نمی رسد . من از شهر خودم بیرون آمدم و دست هیچ انسانی به من نرسید.(6)

 

(1).عیون اخبار الرضا ص، شیخ صدوق، ج 2، ص 126
(2).الخرائج و الجرائح ، ج 2 ، ص 750.
(3). دلائل الامامه ، ص 194.
(4). دلائل الامامه ، ص 196.
(5). الخرائج و الجرائح ، ج 2 ، ص 750 .
(6). مرآت العقول ، ج 6 ، ص 6 ؛ جمل من انساب الاشراف ، بلاذری ، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی ، ج 3 ، ص 102؛ جلاء العیون ، محمدباقر مجلسی ، فصل 6 ، ص831 ؛ کشف الغمة، اربلی، ج 2 ، ص294؛ ارشاد ، شیخ مفید ، ج2 ، ص 135 ؛ منتهی الآمال ، عباس قمی ، ج2 ، ص 14 .